گروه هنری سراب
  » گفت‌وگو با ”ولفگانگ هافمن” و ”اسون تیل”

  » به وبلاگ گروه هنری سراب خوش آمدید
موضوعات مطالب
نويسندگان وبلاگ
آمار و امكانات
تعداد بازديدها:

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 321
بازدید کل : 102929
تعداد مطالب : 171
تعداد نظرات : 33
تعداد آنلاین : 1





برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس



طراح قالب

Template By: NazTarin.Com


درباره وبلاگ
مدیر گروه: رضا حیدریه
پيوند هاي روزانه
آرشيو مطالب
لينك دوستان

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

» دوستانه
» عکس های فوتبالی
» 18+
» تتورا
» اداره کل فرهنگ وارشاد اسلامی استان بوشهر
» صدا و سیمای بوشهر
» حوزه هنری بوشهر
» موبایل و سرگر می
» novel-رمان
» سرگرمی
» گروه موسیقی شبدیز
» اخبار ورزشی
» عسل چت
» fmi
» کیت اگزوز
» زنون قوی
» چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان گروه هنری سراب و آدرس sarabgroup.art.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





» گفت‌وگو با ”ولفگانگ هافمن” و ”اسون تیل”

گفت‌وگو با ”ولفگانگ هافمن” و ”اسون تیل” کارگردانان و طراحان نمایش ”پاندورا 88”

رضا آشفته:
نمایش "پاندورا 88" یک اثر فیزیکال است که با طراحی و بازی ولفگانگ هافمن و اسون تیل از کشور آلمان در تالار اصلی مجموعه تئاترشهر در حال اجراست. این دو بازیگر از سال 1988 با هم آشنا شده و بعد از فرو پاشیدن دیوار برلین، از سال 1990 در یک کارخانه فعالیت‌های تئاتری خود را آغاز کردند.

اسم گروهشان فابریک به معنای کارخانه است. آن‌ها برای رسیدن به امروزشان از استادان زیادی دعوت به همکاری کرده‌اند تا آموزش‌های لازم را از آنان بگیرند. حتا پلیس آن‌ها را از این کارخانه متروکه اخراج می‌کند. بعد تا الان دو جای دیگر هم رفته‌اند اما امروز فابریک دارای یک سالن اختصاصی و 6 استودیو برای برگزاری تمرین و کلاس‌های آموزشی است. آن‌ها تابستان هر سال یک جشنواره هم برگزار می‌کنند. گروهشان بین‌المللی است و با آدم‌های مختلف از کشورهای جهان همکاری کرده‌اند. همچنین این گروه موفق شده تا در کشورهای زیادی آثار خود را اجرا کند.  
گفت‌وگوی سایت ایران تئاتر را با هافمن وتیل می‌خوانید:
***
چقدر از اسطوره یونانی پاندورا (نخستین زن زمین که نباید در صندوقی را باز کند چراکه با باز شدن آن زمین را پر از شرارت و بلا و بیماری خواهد کرد!) برای شکل گرفتن نمایش خود ایده گرفته‌اید؟
ما در واقع جعبه و روابط خودمان را داشتیم، یک سری بن‌مایه هم از جاهای دیگر داشتیم و وقتی نمایش داشت تمام می‌شد و کار داشت بسته می‌شد، ما اسمش را پاندورا گذاشتیم. اول یک اجرای 20 دقیقه‌ای داشتیم که اسمش را گذاشتیم مرد در جعبه. اسم نمایش متاثر از فیلم مردان سیاه‌پوش بود. بعد کارگردانی که آمد از بیرون کار را جمع کند، گفت که من به دنبال اسمی می‌گردم که مثل اسم سفینه باشد. برای همین هم اسم کار شد پاندورا. در این اسم بودن یک عدد برایش مهم‌تر بود مثل آپولو 11. برای همین عدد 88 که در واقع یادآور 1988 و سال آشنایی ما بوده است، به پاندورا اضافه شد؛ پاندورا 88. اصرار همسر ولفگانگ هم بوده که پاندورا ارجاع خوبی است. از آن‌جا که اسطوره پاندورا شناخته شده و ما هم قرار است که به شکل بین‌المللی کار را ارائه کنیم، این نام ارجاع صحیحی است. نقطه عطف این تشابه هم این است که وقتی اسطوره پاندورا در جعبه را باز می‌کند همه جادوها و بلایا و بیماری‌ها از آن بیرون می‌آید و فقط امید در آن باقی می‌ماند.
وضعیت این دو نفر تشابه زیادی با اسطوره پاندورا دارد اما با این وجود هنوز هم شما تاثیر پاندورا را بر کارتان قبول ندارید؟
ما می‌خواهیم به جای پاسخ دادن به این پرسش از شما بپرسیم که تو چه تشابهاتی بین اسطوره پاندورا و کار ما می‌بینی؟
یکی از این شباهت‌ها کلیت ماجراست. این جعبه یا صندوق نباید درش باز بشود. این دو تا آدم شرایطی هستند که به پاندورا تحمیل شده‌اند. حس ممنوعه‌ای که در داخل این جعبه وجود دارد.
شرایط تحمیل شده چیست؟
بلایا، و شرارت‌هایی که دامن‌گیر بشر می‌شود؛ بعد از آنکه در جعبه باز شود!
تمرکز ما بیشتر گیر افتادن این دو تا آدم درون جعبه بوده است.
بعد از اینکه پاندورا در را باز می‌کند شرارت و بلایا و بیمارها  بیرون می‌زند و فقط امید در آن باقی می‌ماند. اینجا هم یکی بیرون می‌آید و دومی در آن باقی می‌ماند.
معمولن ما این‌طوری عمل می‌کنیم برای اینکه پیوستگی با یک نمایش را ایجاد کرده و یک قصه برای نمایش پیدا می‌کنیم. با این کار احساس می‌کنیم که نمایش را درک می‌کنیم. برای اولین مرحله عنوان یک نمایش است که این اتصال بین ما و نمایش را برقرار می‌کند. در غیر این صورت اثر یک چیز دو پهلو می‌شود که ممکن است ما خیلی از چیزها را از دست بدهیم. هدف ما این نبود که درباره جعبه پاندورا نمایشی بسازیم. حتا این هم نبود که در مورد رابطه شخصی خودمان نمایش تولید کنیم. ما شروع کردیم به بداهه‌پردازی کردن و با مواد مختلف کار کردیم. فضایی در این جعبه پیدا کردیم و بعد قصه‌هایمان پیدا شد. ما یک سری مواد پیدا کرده بودیم که از آن‌ها خوشمان می‌آمد و بعد باید پیدا می‌کردیم که این نمایش چه هست. راه حل‌های متفاوتی بود. بعد از اینکه صحنه یک، دو و .. را نوشتیم. ما از جای خالی شروع کردیم و بعد با این مواد مثل کتاب و موسیقی و ربطی که اینها با هم دارند، ادامه دادیم. تنها نکته واضحی که برایمان وجود داشت، این بود که این جعبه مثل زندان بود برایمان. بعد داشتیم برایان کنین را می‌خواندیم که او خودش گروگان گرفته شده و بعد از سال‌‌‌ها آزاد می‌شود و به همین خاطر ریخته شدن دیوار برلین را نمی‌فهمد. بعد از آزادی‌اش در این‌باره یک رمان نوشته است. بن‌مایه این رمان هم برایمان جالب به نظر می‌رسید. بعد شروع کردیم روی تجربه‌های برایان کنین کار کردیم. یکی شکنجه‌گر شد و یکی چشمش را بست. بعد دیدیم که این کار محوریتش خشونت است. این بن‌مایه برای ما جواب نمی‌داد و ما نمی‌خواستیم روی آن کار کنیم. به مرور به این نتیجه رسیدیم که محدودیت این جعبه به ما آزادی می‌دهد. نمی‌توانستیم هر جایی که دلمان می‌خواهد بدویم. این جعبه داشت ما را متمرکز می‌کرد. این فضا نزدیکی زیادی به شرایط بسته آلمان شرقی داشت که ما هم در آنجا زندگی کرده‌ایم. آدم‌ها وقتی آزاد نباشند به راه حلی می‌اندیشند که به نوعی بتوانند حرف‌هایشان را بزنند.
اگر اسطوره پاندورا را کنار بگذاریم جور دیگری هم می‌شود کار را دید. اگر با نگاه اجتماعی کار را نگاه کنیم، ابتدا زندانی شدن این دو تا را می‌بینیم. بعد ناشناختگی آن‌ها را می‌بینیم. بعد قهر و چالش را. سپس سرآغاز رابطه این دو نفر با بازی‌های کودکانه است که این بازی‌ها منجر به یک خواب می‌شود و در رویا این دو به سمت آزادی می‌روند. این دو در تکمیل همدیگر به این آزدی شکل می‌دهند. چقدر با این نگاه موافق هستید؟

در هر حال یک لذت بالایی از کنجکاوی در تماشاگر ایرانی هست. فکر می‌کنیم در ایران، نمایش برای مخاطبان اهمیت مضاعفی دارد. آن‌ها به دنبال کشف نکات خاصی در نمایش هستند. دانشجو و جوانان زیادی به دیدن کارمان آمده‌اند و این دلالت بر کنجکاوی نسل جوان می‌کند.

راه‌های مختلفی برای ساختن یک نمایش وجود دارد. خیلی وقت‌ها تو از قبل می‌دانی چه می‌خواهی بگویی و بعد آن را از طریق نمایش می‌‌‌گویی و این یک الگو برای بخشی از تئاتر معاصر است. ولی گاهی هم پیش می‌آید که تو اصلن نمی‌دانی چه می‌خواهی بگویی بنابراین راه‌حلی داری، اینکه یک چیز را تولید می‌کنی و بعد از مدتی در می‌یابی که این همان چیزی است که می‌خواهی. آن را نگه می‌داری و بعد دنبال یک واسطه دیگر می‌گردی که از آن شروع کنی و به پله بعدی بروی و بعد آن را تولید و آزمایش کنی که در نهایت ببینی این هم به کارت می‌آید. مثل یک سفر مکاشفه‌ای می‌ماند، تو می‌‌دانی داری به سفر می‌روی اما نمی‌دانی مقصدت کجاست. همین‌طور به جاهای مختلف می‌روی و بعد نقشه‌ات را می‌بینی؛ باید معقول به نظر بیاید اما الزامن یک چیز از پیش تعیین شده نیست. محصول نهایی ممکن است چیزی باشد که تماشاگران با آن ارتباط بگیرند. در این روش، آن دانش از پیش تعیین شده موجود نیست که بدانی این این است و آن آن! الزامن هم ما دنبال یک روایت خطی نمی‌گردیم. روی آن تفسیر هم داریم اما این تفسیر باز است و آدم‌های مختلف ممکن است چیزهای مختلفی بگیرند. این طور نیست که چیزی نباشد اما یک داستان خطی و مشخص هم نداریم. این دارد رنج می‌برد و آن یکی دارد این یکی را شلاق می‌زند. من فکر می‌کنم راحت‌تر است که به عنوان یک شعر، نمایش پاندورا را توصیف کنیم و نه یک اثر دراماتیک چون آهنگ‌ها مهم است و نورها. روشن است یا تاریک. ضرباهنگی که در کار آمده چگونه است. وقتی در صحنه اول آن دست‌ها و صورت‌ها توی تاریکی می‌آید بیشتر کاربری جذب کردن تماشاگر را دارد. بعد صحنه‌ای داریم که در آن هیچ اتفاقی نمی‌افتد ولی به شما زمان می‌دهد. در صحنه اول تو وقتی وارد می‌شوی، فرصتی داری که خودت را پیدا کنی. در خیلی مواقع ساختار اثر معمولی است و ارتباط بین آدم‌ها مشخص است. مثل آن قصه زندان که شما می‌گویید. ما در کشورمان باید هشت ماه به سربازی برویم. این سربازی برایمان مثل زندان می‌ماند. دو یا چهارنفر باید در دوران سربازی با هم سر کنند. بعد شروع می‌کنند به بازی‌های احمقانه کردن. این تجربه شخصی خودمان هست. اگر بروی بیرون ممکن است برداشت دیگری بکنی.


مرحله سوم این است که تمام این معناها را دور بریزیم و دنبال معنا نباشیم.

جذاب است که مردم دوست دارند برایش منطقی پیدا کنند. چقدر به ارجاعات درونی خودتان برگردید و یا دنبال چیزی بگردید مثل اسم و قصه کار... ما این طور تجربه کرده‌ایم و در آلمان و انگلیس هم همین طوری بوده است. یکی از دوستان‌مان کاری کرده به اسم "این قصه عاشقانه نیست". از او می‌پرسند: "برای چه این اسم را گذاشته‌ای؟" او می‌گوید یک مرد و یک زن در کار هستند و تنها کاری که می‌خواستم نکنم راه انداختن یک قصه عاشقانه است. مثل این می‌ماند که هر کسی کار را ببیند بگوید که چرا رابطه این دو تا عاشقانه نیست؟ خوبی این اسم این است که توجه تو را به خودش جلب می‌کند. ما هم توسط پاندورا می‌خواستیم همچین کاری بکنیم. اسمی پیدا کنیم که قوی باشد، توجه جلب کند، ولی توضیح و توصیفی بر کل متن نیست. فقط یک ارجاع است.


اگر این معنا را کنار بگذاریم، با محدودیت مکانی خلاقیت دو بازیگر و رهایی فکر و بدن را می‌بینیم. آیا سمت و سوی شخصی شدن باعث شده تا فقط قدرت بازی خودشان را به نمایش بگذارند؟

بله به تعبیری می‌شود گفت که ما برای همین هنر کار می‌کنیم. در کل، تولید این اثر به ما آموزه‌ای داده است. اینکه ما یک نمایش تولید می‌کنیم و بین ما هنرمندان پرفورمنس و مخاطب چه می‌گذرد. بنابراین پروسه هزارباره برای اینکه بگوییم این را می‌خواهیم و این را نمی‌خواهیم، تو را وامی‌دارد به اینکه بفهمی چرا این صحنه را می‌خواهی ولی آن صحنه را نمی‌خواهی. در این پروسه بازتاب تماشاگران برایمان خیلی مهم است. بنابراین ما هیچ پیامی نداریم که بخواهیم به کسی بدهیم. ولی نمایش در مورد ارتباط است، و این بحث تجربه‌های شخصی است و همه بنابراین برداشت خود را از نمایش می‌کنند. هدف ما جلب اکثریت مخاطب است برای اینکه با ما در این فضا بیایند و در کنار ما باشند؛ با بازی‌هایی که ما می‌کنیم و با خوشحالی‌ها و ناراحتی‌ها و تجربیات ما همسو شوند. بعضی‌‌ها به ارتباط عمیق‌تر می‌رسند و وقتی ما مسیر را عوض می‌کنیم و به جای دیگری می‌رویم، آن‌ها می‌گویند:"نه! نرو!". حتا آدم‌هایی هستند که خیلی احساسات بیش‌‌تری دارند و خودشان را در آن جعبه دیده‌اند که گیر افتاده‌اند. به جای اینکه درس بدهیم جذاب‌‌تر این است که بپرسیم چه پرسش‌هایی به ذهن متبادر می‌شود. چرا فقط یکی آن جعبه را ترک می‌‌‌کند؟ در این خصوص می‌شود کلی بحث کرد، اما ما به طور قطعی نمی‌توانیم بگوییم به این دلیل!... وقتی من بیرون آمدم و ولفگانگ داخل جعبه ماند من از او می‌خواستم بپرسم تو چرا مانده‌ای؟ بعضی اوقات درمی‌یابیم که به سادگی یک نمایش در تئاترهای مختلف، فضاهای مختلف وجود دارد. یک  اجرا در گلاسکو داشتیم، وقتی من از جعبه بیرون آمدم وسط یک سری لوله ماندم. بعضی تئاترها سقف بلند دارد و تو می‌توانی پرواز کنی. این تجربه می‌تواند برای آدم‌های مختلف متفاوت باشد. ‌


اهمیت تماشاگر از منظر شما چقدر است؟

می‌خواهیم تماشاگر را حس کنیم. وقتی در سالن بزرگ اجرا می‌رویم هیچی حس نمی‌کنیم. خیلی سخت می‌شود. بهتر است که ما نمایش خود را در یک سالن کوچک با 100 تا 200 تماشاگر اجرا کنیم. ما به ارتباط نفس به نفس با تماشاگر می‌رسیم و می‌فهمیم که با ما هستند یا خیر. وقتی تماشاگران خوش خنده باشند، این روی حس ما تاثیر می‌گذارد. ما در فرانسه با تماشاگران عاطفی برخورد کردیم. در کره جنوبی ما را خیلی منطقی آنالیز می‌کردند. در جاهای مختلف تماشاگران و نوع برخوردشان با هم فرق می‌کند. ما در اجرای اولی که در ایران داشتیم بعد از پایان نمایش، ثانیه‌هایی با سکوت مواجه شدیم که اصلن در اجراهای قبلی‌مان چنین چیزی را تجربه نکرده بودیم. بعد از این سکوت آنها دست زدند و ما برایشان تعظیم کردیم. همچنین ما در اروپا با این حرکت که تماشاگران از جایشان بلند شوند و دست بزنند روبرو نمی‌شویم. مگر آنکه آدم خیلی خاصی به صحنه بیاید. در غیر این صورت تک‌وتوکی هیجان زده می‌شوند و از جایشان بلند می¬شوند و کف می¬زنند. این برای ما غیرمعمولی است. در هر حال یک لذت بالایی از کنجکاوی در تماشاگر ایرانی هست. فکر می‌کنیم در ایران، نمایش برای مخاطبان اهمیت مضاعفی دارد. آن‌ها به دنبال کشف نکات خاصی در نمایش هستند. دانشجو و جوانان زیادی به دیدن کارمان آمده‌اند و این دلالت بر کنجکاوی نسل جوان می‌کند.       


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





»  نوع مطلب : <-PostCategory->
»  نوشته شده در سه شنبه 24 آبان 1390برچسب:, توسط اهورا | لينك ثابت |

» عناوين آخرين مطالب ارسالي
سال نو مبارک
فراخوان نوزدهمین جشنواره‌ی بین‌المللی تئاتر کودک و نوجوان
فراخوان اولین جشنواره تئاتر تک رضوی منتشر شد
فراخوان سوگواره تئاتر خیابانی ”واقعه”
فراخوان بخش تئاتر دومین یادواره هنری تجلی بصیرت سال 1391
تاریخ برگزاری جشنواره تئاتر شهر اعلام شد
بیوگرافی فرهاد اصلانی
جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی به "جدايي"رسید + اخبار مربوطه
فراخوان عضو گیری
مرد اول بازیگری ایران استعفا کرد
نامزدهاي بهترين بازيگران كمدي سال
تعامل خوب موسیقدانان با حوزه هنری منجر به تولید آثار معتبر شده است
جستاری درباره ارتباط تئاتر و مدرنیته
گفت‌و‌گو با ”مسعود رایگان” کارگردان نمایش ”شرق شرق است”
اختتامیه سی امین جشنواره فیلم فجر ، در شب بیست و سوم بهمن با معرفی برگزیدگانش برگزار شد.
فیلم اکران‌نشده مرحوم خسرو شکیبایی
اعلام برگزیدگان جشنواره تئاترفجر
اعلام برگزیدگان بخش نمایش های خیابانی، رادیو تئاتر، مسابقه عکس تئاتر و مسابقه تئاتر جشنواره تئاتر فج
نگاهی به نمایش ”در جست و جوی تاریخ تولد و انقراض ماموت‌ها” به کارگردانی ”علی راضی” از فرانسه
نگاهی به حواشی ششمین روز از سی امین جشنواره بین المللی تئاتر فجر